خرم آباد ، ایستاده در غبار
پایگاه خبری وتحلیلی صدای منتقد: اینجا خرمآباد است. همه چی “آباد” است. شهر، پر از روشنفکر و با سواد است، نظر دادن امثال ما پُر ايراد است! اینجا همه از چیزی حذر دارند، اما بدون استثنا همه به آن نظر دارند! اینجا چوپان راست میگوید هر آنچه را که خواست میگوید! اینجا برای خواندن […]

پایگاه خبری وتحلیلی صدای منتقد: اینجا خرمآباد است. همه چی “آباد” است. شهر، پر از روشنفکر و با سواد است، نظر دادن امثال ما پُر ايراد است!
اینجا همه از چیزی حذر دارند، اما بدون استثنا همه به آن نظر دارند! اینجا چوپان راست میگوید هر آنچه را که خواست میگوید!
اینجا برای خواندن نامهايی، یدککش لازم است! نامهايي همچون پهلوان، خیّر، قهرمان، حاجي و … حتماً باید قبل نام عدهای قید شود تا صحبتی ذکر شود…
اینجا رابینهود فراوان است. البته از نوع چپيچاورشه آن! میبرند از فقرا و میدهند به شرکا و کلاً همهی راهها یک راه است: از اصلی به خاکی و رفتنش به آنی..
ناراحت از اينم برخی مردم شهرم كه نشان طلاي بالاترين آمار بيكاري در كشور را دارند، سال نو را چگونه سپری ميكنند و چگونه ميگذرانند و نارحتتر اين كه من خبرنگار، نتوانستهام وظيفهام را به خوبي ايفا نمايم و در حد بضاعتم، كمكي براي آنها دست و پا كنم …
از نظر برخي مديران و مسوولان استان كه اينجا گل و بلبل است و همه چيز عالي است! گويا آنها فقط و فقط با مسير منزل مباركشان در بالاي شهر تا ادارهي تحت امر آشنا هستند و از بچههاي بيبضاعت محلات فقيرنشيني همچون عليآباد، پشتبازار، انتهاي كورش و … چيزي نميدانند!
بگذريم …
حین گذر از بازار مرکز شهر، چشمم به جمال تجار آلات قمار در محل سابق مجسمه فردوسي و زير چشمان تيزبين قلعه فلكالافلاك روشن مي شود كه در روز روشن مشغول تجارت انواع و اقسام پاسور و … در اين مكان شلوغ و پر رفت و آمد هستند. آسياب به نوبت خواهد بود و اگر قسمت شود، سراغ اينها هم خواهند آمد!
به نظر ميرسد گرفتن اين سبد كالاي قمار در شهر ما، از گرفتن سبد كالاي خانوار راحتتر باشد!
كمي پايينتر كه ميروم، جوانک دستفروشی جلویم را میگیرد و میگوید: داداش فیلم بیتربیتی نمیخواهی؟ خوشحال میشوم از این همه ارتقا فرهنگی و استفاده از لغات فارسی به جای لغات نأمانوس غربی! در ضمن جوابی هم ندارم كه به او بدهم، چون نمیخواهم منکر رشد فرهنگي و اقتصادي شهرم شوم! اي پیشونی … ما رو کجا میشونی؟
به راهم ادامه ميدهم. باز هم در مرکز شهر و در کنار یک دكهي مطبوعاتی كه البته اين روزها همه چيز در آنها ديده ميشود بهجز مطبوعات، چند جوان را مشغول مطالعه میبینم. بر خود میبالم که ميزان سرانهي مطالعه در ديارم آنقدر افزایش پیدا کرده است كه در نزديكي دكههاي مطبوعاتي نيز هنوز ميتوان افرادي با عينك مطالعه ملاحظه كرد!
برای نوشتن مطلبی، رو به يكي از آنها كرده و تقاضای خودکار مینمایم. با خوشرویی قبول میکند. دست در جیب مبارکش نموده و یک عدد پایپ تحویلم میدهد. لذت میبرم از این فناوری! تولید و تکثیر خودکارهاي نوری، اتمی و مغناطیسی بدون استفاده از جوهر! درود بر جوانان مرز پر گهر!
ادامه سفر در محل گذر…
تجمع پلاک ۳۱
برای عوض کردن حال و هوا سعی می کنم مقداری پیاده روی کنم در حوالی دریاچه کیو تجمع فراوانی از خودروهای پلاک خرم آباد مشاهده می شود که جای هیچ وسیله دیگری دراین مکان یافت نمی شود ، شاید همشهریان بنده اکنون میل دارند بیشتر زیبایی ها را مشاهده کنند و کاری نمی شود کرد یا در این برهه حتما چیزهای قابل دید بهتری موجود است و ما بی خبر!!!!
چپ چپ نگاه نکن؟؟؟
با دیدن وضع موجود و شلوغی و ازدحام ترجیح می دهم به منزل برگردم در حین برگشت چند جوان و صدای خنده هایشان توجه ام را جلب می کند ، نگاهی گذرا به آنها می کنم که همین نگاه بلافاصله باعث می شود یکی از آنها شاکی شود وبه طرف بنده روان می شود و فرمایش می کند چرا چپ چپ نگاه کردی ؟ حیران از این سوالم که می گوید چی گفتی و بلافاصله یک سیلی در گوش من می خواباند ؛ فقط می گویم من که چیزی نگفتم و ایشان هم جواب می دهد من هم زدم که چیزی نگویی که صد البته حرف حق است شاید بنده قرار بود حرفی بزنم واین بنده خدا پیشگیری کرده است…
خلاصه از آنجا که همه جا گل و بلبل است، بنده هم پس از دریافت سیلی سعی می کنم با چشمان کاملا بسته و به وسیله (بلد، نشان) هر چه سریع تر مسیر منزل را پیدا کنم و مزاحم اوقات شریف و ارزشمند همشهریان عزیزم نشوم…
✍️فرشید گله داری